حکایت مدیریتیاسحاق مخالفمتن حکایت
عالمی در میان مردم محبوبیت زیادی داشت، همه مسحور گفتههایش میشدند. همه، بهجز اسحاق که همیشه با تفسیرهای او مخالفت میکرد و اشتباهات او را به یادش میآورد. بقیه از اسحاق به خشم میآمدند، اما کاری از دستشان برنمیآمد.
روزی اسحاق درگذشت. در مراسم خاكسپاري، مردم متوجه شدند که مرد عالم بهشدت اندوهگین است.
یکی پرسید: »چرا اینقدر ناراحتید؟ او که همیشه از شما انتقاد میکرد!»
مرد عالم پاسخ داد: »من برای دوستی که اینک در بهشت است، ناراحت نیستم. من برای خودم ناراحتم. وقتی همه به من احترام میگذاشتند، او با من مبارزه میکرد و مجبور بودم پیشرفت کنم. حالا رفته، شاید از رشد بازبمانم.»
شرح حكايت
افرادی از سازمانتان که بهصورت سازنده از شما انتقاد میکنند، نیروهای باارزشی هستند. آنها را از خود طرد نکنید. بلکه این قابلیت آنها را در جهت و مسیر رشد سازمان هدایت کنید و از فکر و توانایی تحلیل آنها، در بررسی مسائل سازمانی استفاده کنید.